سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آسمان را دریاب

دیشب :  

صدای هلهله عشق ، در اندرون لحظه می غلتید  .

و رقصی اصیل ، وسعت تاریخ اندوه و درد را

 از تن رنجور مجنون بید برون می کرد .

 

 

امشب :

نوای تهلیل جمعی عظیم جرعه جرعه سیراب میکند

سکوت کوهستان را

وهمچنان پوزخندی عمیقبه مصاف عطش روزگار خواهم فرستاد ...

دیشب ...

 

 


نوشته شده در دوشنبه 94/10/28ساعت 12:11 عصر توسط تک ستاره نظرات ( ) | |

 

من خوشبختم . لبخندی دارم که گاه گاه حلول می کند و می سوزاند اعماق دل را


فکری دارم که گاه گاه روشن می شود ، می کاود زیر و بم دنیا را و می شود لبخند

نگاهی دارم که گاه گاه به دنبال فرصتی روانه می شود و آن را نمی یابد و می شود فکر

 دلی دارم بس فراموشکار که گاه گاه به یاد معبود می افتد و می شود نگاه

ورازی دارم در پناه آن لبخند

من خوشبختم

 بر خلاف همه آنان که لبخند مرا تلخ می خوانند و هرگز نخواهند چشید تلخیِ شیرینِ لبخندی بر آمده از فکر را

 


نوشته شده در چهارشنبه 94/1/5ساعت 3:3 عصر توسط تک ستاره نظرات ( ) | |

سرو را بنگر که چگونه دل بسته است به نسیم

و نسیم را که دست نوازش بر آورد .


افسوس که طوفانی رسد

و خم کند قامت سرو را:

سروفسرده از قد کشیدن نسیم ، باقی عمر خمیده سر خواهد کرد .

و چیست رسم روزگار؟


نوشته شده در چهارشنبه 94/1/5ساعت 2:46 عصر توسط تک ستاره نظرات ( ) | |

 

دردناک است غروب ، با آن که از پسِ خود طلوعی دارد

و تکرارش ...

          تکرار درد .

دَدِ خشمگین وسوسه ، پایانش می خواهد

                                     فریاد می شود .

و ناگاه...

      محو می شود غروب

                        و می ایستد زمین

انسانی مانَد بی وسوسه و دردآلوده از انتهای تاریخ

و چه باشد تکرارِ درد؟

  انتهای تاریخ

   

 


نوشته شده در یکشنبه 94/1/2ساعت 4:23 عصر توسط تک ستاره نظرات ( ) | |

 

با آن که در انتظار آغازیم ، به انتها می رسیم و تا دستخوش انتها می شویم ،ابتدایی چشم می دوزد به ما

 و خیانت ، همین میوه کال و زود رس لحظه هاست .

                       

 


نوشته شده در یکشنبه 94/1/2ساعت 4:7 عصر توسط تک ستاره نظرات ( ) | |

زیبا تر از گل شبدر چشم گشودی . به رویت خندیدند . نه از روی لطف نه از مهربانی .

گل شبدر

به سخره گرفتند تمام زیباییت را که خلق خالق بود . حکیمی چشم بر تو دوخت . زیر لب

سهراب گونه گفت : زیباست . شنیدند و قهقهه زدند و دیوانه خواندنش . گذشت ...

  گذشت و به عشق جلوه گری تمام زیبایی سیرت را فروختی.گذشت و جماعت نادان

پر ادعا دیدندت . لبخند زدند . این بار از لطف . زیبا خواندنت . حکیم گذر کرد و زیر لب

  گفت : در عجبم ک چگونه آن عظمت را ب این ذلت فروختی. در آن حجم هیاهو

نشنیدند و تو شنیدی . عقل از میان آن همه زنجیر خود ساخته ات سرک کشید و تو چه

غریبانه و مسکوت به لرزش چانه ات در آینه زمان چشم دوختی . عقل فریاد زد : امان

از جماعت نادان و امان از عقل به زنجیر کشیده شده .

 

 


نوشته شده در جمعه 93/5/31ساعت 4:51 عصر توسط تک ستاره نظرات ( ) | |

سفرمون با یه زیارت عاشورا شروع شد . حال و هوای بچه ها دیدنی بود . همه شوق

رسیدن داشتن . خیلیا از قافله جا موندن . بعضی ها با هزار امید حتی تا در اتوبوس

اومدن ولی ظرفیت محدود نذاشت که همراهمون بشن . اتوبوس ها ساعت هشت

صبح حرکت کردند . غروب پادگان نظامی شهید زین الدین بودیم و این شد آغاز اقامت

سه روزه ما . جاهای مختلف رفتیم فتح المبین شوش دانیال 

شوش

یادواره های شهدا

علم الهدا

ولی از همه موندگار تر خاطره سه جا بود . اول : شرهانی .

شرهانی

شرهانی

برنامه شرهانی با قیمت پرسیدن شروع شد . آره قیمت . قسمت دو تیم ورزشی .

رقابت ها بالا گرفت . طرفداران هر تیم سعی داشتن قیمت تیمشون رو بالا ببرند .


نوشته شده در چهارشنبه 92/9/27ساعت 11:53 عصر توسط تک ستاره نظرات ( ) | |
   1   2   3   4      >

قالب ساز طراح قالب


کد ماوس





کد ماوس